-
زندگی سخته
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 19:11
خیلی خوب شد اینجا رو پاک نکردم زندگی می گن قشنگه ولی نیست من اثبات می کنم گفتم ازدواج کنم که از تنهایی در بیام حالا که ازدواج کردم هزاران مشکل ریخته سرم نه راه پس دارم نه راه پیش فقط دلم خوشه که یه نفرو دوست دارم ولی اون تا اجازشو از باباش می گیره خیلی سخته ولی خوب شد اینجا رو دارم از این به بعد همینجا می نویسم.
-
خیلی سخته بری زیر سوال که نشه توجیهشو بیان کرد
سهشنبه 15 مردادماه سال 1387 22:29
خیلی سخته خیلی سخته به آدم توهین کنن به خاطر کاری که با دلیل موجه انجام داده ولی نتونی به خاطر حفظ حرمت طرف دلیلشو بهش بگی واقعا تحت فشار بودم خودش می دونست چی کار کرده ولی می خواست دلیلشو از زبون خودم بشنوه ولی مگه میشد تو روش وایسم بگم که چی کار کردی خیلی سخته همین...
-
زندگی سخت شده
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 23:27
دارم می ترکم آدم هم این همه حواس پرت ترم آخرم خراب شد رفت خدایا شکرت این چه بلایی بود آمد سرم صبح ساعت 8 امتحان داشتم فکر می کردم ساعت 4 هست نرفتم سر جلسه حذف شد حتما الآن داری می خندی بهم ولی خدا نکنه سرت بیاد خیلی درد داره
-
وبگردی و هزار دردسر
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 17:17
دیروز صبح که نشستم پای نت تا ظهر کارامو انجام دادم. بعد رفتم سراغ خوراک (چه اسم جالبی همون RSS) یه دفه چشم افتاد به یک کلمه که منو مجبور کرد که بخونمش آخه یه خانم بود. اون کلمه هم کلمه سک.س بود (بابا ایرانی و 1000 فکر درخشان ببین چطور فیلتر رو می پیچونن). هیچی این خانم اومده بود و گفته بود چرا آقایون در موردش می نویسن...
-
تو رو می خواهم
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 01:42
من تو را می خواهم ای زیبا ترین از تمام آب ها دریا ترین تا تو را پیدا کنم در خاطرم جاده ها را رفته ام تا آخرین گفته بودی باز می گردی ولی رد پایت نیست بر روی زمین من دلم را با تو گم کردم عزیز گم شدم در یاد تو پیداترین من تو را می خواهم ای زیبا ترین
-
دایی با حال
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 01:47
پری شب خالم زنگ زد که اره دایی رفته آنجیو کنه (درسته؟-همون که رگای قلبو تست می کنن ببینن گرفته) آقا دایی قبل عید رفته بوده آزمایش البته قبلشم رفته بوده و گفتن خوت حالت لختگی داره ÷ری روز میره تهران تا آزمایش قبل عید و بگیره میگن باید آنجیو کنی بدون اینکه به کسی بگه میمونه و آنجیو میکنه هیچی تک پسرم هست بعد شنیدن خاله...
-
جشن انتشار اوبونتو هاردی ۸/۰۴
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 12:59
-
تصمیم مهدی
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1387 21:12
قبل عید توی شیراز و توی حافظیه تصمیم گرفتم که دیگه این آهنگ گوش کردن رو بزارم کنار ولی مگه این ADSL لهنتی می زاره اینا هم همش آهنگ جدید می خونن و منم که طالب شنیدنشون چند روز پیش خواهرم اومد و گفت آره دوستم گفته کسایی که رپ و راک کار می کنن بیشتر 50 سال زندگی نمی کنن. منم گفتم یعنی منم .... گفت نه تو که نه اونا که می...
-
بازم مثل همیشه
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 00:17
چقدر می تونم بی فکر باشم خداییش نوبره خودم می دونم باید چی کار کنم، خودم میدونم تو چی گیرم که از پیشرفت وا موندم. ببین آقا مهدی شما هدف داری کارتم معلومه پس چرا این همه معطل می کنی می خوام این کتابو بخنم نمی خونم می خوام این جزوه رو بنویسم نمی شه خیلی بد شدم. اااااهههه
-
سال ۸۷ مبارک
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 23:47
سلام صد سال به این سالا ماچو بده حالا سال نو مبارک و برات سالی خوب خوش یومن و پر از موفقیت آرزو می کنم شب قبل سال تحویل با یکی از دوستان چت می کردم. بهم گفت منو لحظه ی سال تحویل فراموش نکنید!!!!! من تا اون لحظه به قدری در گیر کار و زندگی شده بودم که اصلا از رسوم جا مونده بودم نمی دونستم که باید برای همه چی از خدا تشکر...
-
دلیل برای دوست داشتن
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 14:42
از این طرف مجلس یه بوس می فرستم واسش و می گم سید بخدا خیلی دوست دارم. با تعجب نگاه می کنه یه کم حالت فکر کردن به خودش می گیره و بعد زیر لب طوری که من بشنوم می گه بزار ببینم واسه چی دوسم داری. می گم نامرد اون روز از این ور شهر نرسوندمت اونور شهر تازه کارتم داتم مگه ازت چیزی خواست؛ من به خاطر خودت می خوامت. باز یه نگاه...
-
فرزندانمون رو درست تربیت می کنیم.
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 14:42
مامانه با کمال ناتوانی می گه نمی دونم این چطور شده که اینطوری شده. شب تا نیمه شب زودتر نمی یاد. دهنشم که چفت و بند نداره.... حالا خبر نداره بنده خدا که گل پسرش دودی هم هست (شاید هم می دونه و به روی خودش نمی یاره) مامان-بابا جون می خوان بچشون بهترین باشه و درست تربیتش کنن (مهندس-دکتر تحویل جامعه بدن تا بتونن بهش افتخار...
-
تنهایی بین هزاران نفر
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1386 00:16
توی یه کوچه ی نمناک با بوی خاک بارون بهاری از کوچه های یه ده کم جمعیت داری قدم می زنی. غریبه ای و هیچ کسو نمی شناسی. از دور توی سایه روشن های شب احساس می کنی یه نفر از دور داره نزدیک میشه. می بینتت لبخند نازی تحویلت می ده با لهجه ی ناز و دوست داشتیش که پاکی و سادگی رو بهت پیش کش می کنه با هزار خواهش و تمنا وقتی که می...
-
پله های رهایی
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 00:12
615 پله است که وقتی بالا میری میتونی شیراز رو زیر پات ببینی. می گن قله دیده بانییه، ولی چیز دیگه هم پیدا می شه؟ توشه سفر می شه یه بطری آب و یه همراه قدیمی که همیشه بودن باهاشو دوست داشتم. اول پله ها رو 10 تا 10 تا شماره زدن. هر چند 10 تایی هم با اسپرسی نوشتن به یاد کدام شهید خواهرم حجابتو رعایت کن... قدم زنان اوفتان و...
-
زندگی
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1386 12:23
یه روز داشت تنهای تنها قدم می زد. از تنهایی دلگیر شده بود، آخه من با این همه توانایی چرا باید تنها باشم. ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد. یه چیز ساخت از گل و بهش روح دمید، اسمشو گذاشت آدم، از کنارش براش همدم ساخت، براش بهشت ساخت، غذا خواست براش غذا درست کرد... این بود فلسفه ی دنیای ما
-
نا توان
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 16:54
هر چه خواستم بیشتر بدانم فهمید هیچ نمی دانم....
-
زندگی باید کرد...
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 01:09
زندگی باید کرد گرچه از آن تو نیست رنج ها باید کشید تنها معنای زندگیست خستگی، دربدری، شکستگی جز این چند حاصلی از آن نیست تاب تحمل دگرم نیست سنگینی بارش ز منه یکه ی تنها نه یاری که بشنود داغ دلم نه بگوید کسی ره امیدی را خستگی در من ِ رنجور بیداد کند مرهمی نیست که باشد مرا گوش و زبانی هر چه خواندم سوزش قلب من است راه...
-
کنکور و بد بیاری هاش
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 00:29
صبح زورکی ساعت 10 از خواب پا شدم. یه صبحانه حولکی خوردم و با مامانم سوار ماشین شدیم. چون تازه قول داده بودم یواش رانندگی کنم مجبور بودم بیشتر هواسم به کیلومتر باشه که سرعت بالا نره. خلاصه 11 راه افتادیم 12:11 رسیدیم. مامان گفت بیا حرم یه نماز بخون بلکه حضرت معصومه کمکت کنه قبول بشی. آقا و خانوم که شما باشید من درو با...
-
به نام خدا
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 19:04
چند وقتی بود می خواستم دوباره بنویسم ولی فقط دل که کافی نبود. مثل الان که ۱۰۰ بار ۱۰۰ تا کلمه رو تایپ کردم و دوباره پکشون کردم.ولی این بار دلمو وی زنم به دریا و اولین کلماتی که به ذهن کورم می رسه رو تایپ می کنم. به نام خدا، خدایی که هستی بخش وجودمه و همیشه پشت و پناهم در انجام کارام بوده.خدایی که نمی بینمش ولی نمی...